Sunday, January 31, 2010

فقط بزدل چشمانش را می بندد

1
پیرزن و همسرش را در ایستگاه دیده بودم. انگار حس کرد به عمد حواسم را به خیابان داده ام، نگاه ناراحت و حتا شاکی به من انداخت و نشست. اتوبوس از ایستگاه بعد که گذشت سر حرف را با مسافر دیگری باز کرد.
خودآگاه یا ناخودآگاه حرف هایش را می شنیدم. می گفت: بچه م اومده بود مرخصی، شب آخر که می خواست برگرده بهش گفتم: مادر جون اصفهان کجا؟ شهرضا کجا؟ خسته ای، بخواب فردا صبح زود میری ... فرقی نمی کنه.
صبح زود که رفته پادگان، همون جلوی در پادگان بازداشتش کردن، گفتن تو مرخصی گرفتی که بری راهپیمایی روز عاشورا...
اصلا نمی دونم بچه مو کجا بردن؟ بیست روزه داریم از این زندان به اون زندان میریم ... دیروز بالاخره یکی جوابمون رو داد. گفتم به خدا بچه م این چند روز پیش خودمون بود، آخه بچه من سربازه ، چیکار به این کارا داره، گریه و التماس کردم ... آخر دلش به رحم اومد و بهمون گفت بریم اوین ... حالا داریم میریم شاید بتونیم بچه مونو ببینیم.
2
آنکه درخیابان آهسته گام بر می دارد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است
برتولت برشت
پ.ن. مگر این روزها کسی هست که اخبار را نشنیده و یا ندیده باشد؟
3
جایی در کتاب " کافکا در کرانه" نوشته هاراکی موراکامی ، جانی واکر- گربه کش رسوا- خطاب به ناکاتا می گوید: "باید نگاه کنی! این یکی دیگر از مقررات ماست. بستن چشم هایت چیزی را عوض نمی کند. چون نمی خواهی شاهد اتفاقی باشی که می افتد، هیچ چیز ناپدید نمی شود. در واقع دفعه بعد که چشم واکنی، اوضاع بدتر می شود. دنیایی که تویش زندگی می کنیم این جور است. چشمانت را باز کن. فقط بزدل چشمانش را می بندد. چشم بستن و پنبه در گوش چپاندن باعث نمی شود زمان از حرکت بایستد."
.
پ.ن. برایم جالبند کسانی که اخبار را نمی بینند و نمی خوانند چون اعصابشان خراب می شود و تحمل ندارند. چون در زندگی خودشان هزار جور مشکل دارند ! قابل توجه همه کسانی که زندگی شخصیشان عاری از هر مشکل و دغدغه و نگرانی است و برای تنوع و خارج شدن از این همه بی مشکلی خود را درگیر موضوعات دیگر می کنند.ء