Tuesday, April 20, 2010

حریم خصوصیم را به حراج می گذارم

تصور کنیم یک داستان یا فیلم علمی-تخیلی در زندگی ما رخ بدهد.یک انسان شبیه سازی شده و یا روباتی جایگزین شخصیت اصلی داستان می شود و زندگی ما را به دست می گیرد. با خودمان فکر می کنیم در زندگی خصوصیمان نکاتی وجود دارد که غریبه آنها را نمی داند و ما با کمک آن نکات به خانواده و زندگی اصلی مان برمی گردیم. غافل از اینکه پیشتر تمام این نکات ریز و درشت را در اختیار مهاجمین قرار داده ایم تا ادامه زندگی مان در دستشان باشد.
چه نکاتی؟ آنها نه تنها از تمام خصوصیات ظاهری ما در کودکی و بزرگسالی خبر دارند، خصوصیات ظاهری خانواده و دوستانمان را هم می شناسند. تمام دوستان و روابط مان را می شناسند، می دانند با کدام یک صمیمی تریم و با هرکدام چه اشتراکاتی داریم و چطور و کجا آشنا شده ایم. می دانند زمینه فعالیت و مطالعه مان چیست، به کدام جناح سیاسی گرایش داریم، حتا سرگرمی و علاقه های تفریحیمان چیست. از کدام تیم ورزشی، نویسنده، فیلمساز و بازیگر خوشمان می آید، غذای مورد علاقه مان کدام است، تکیه کلامها و نوع حرف زدن ونگرشمان را به موضوعات مختلف می دانند و ...ء
بنابراین امکان بازگشت و به دست آوردن داشته های قبلی، خانواده، دوستان، موقعیت اجتماعی، و حتا زندگی خودمان بسیار بعید به نظر می رسد. بهتر است نام و شغل و زندگی دیگری برای خودمان انتخاب کنیم و گذشته را فراموش کنیم، البته اگر دیوانه نشده باشیم و به وجود خودمان شک نکرده باشیم.
2
وقتی صحبت از "حریم خصوصی" می شود، ما ایرانی ها بلافاصله آه از نهادمان بلند می شود. چون مهمانی های خصوصیمان مور هجوم پلیس قرار می گیرد، ایمیلها و تلفنهایمان ردیابی می شود،لباس پوشیدنمان باید و نباید دارد،برای شاغل شدن تفتیش عقاید می شویم و ... ولی کمی که دقت کنیم می بینیم خودمان چوب حراج به ته مانده حریم خصوصیمان می زنیم.
-پیش از اینکه دوربین دیجیتال عکس را اینقدر دم دستی کند، یکی از علاقه هایمان دیدن آلبوم عکس دیگران بود. با این حال پیش از آنکه با دوستی صمیمی باشیم و یا فامیلی ما را دوستتر بدارد، موفق نمی شدیم آلبوم عکسهای خانوادگی،کودکی و جشن ازدوجشان را ببینیم. خیلی اوقات دوست داشتیم یکی از این عکسها را داشته باشیم ولی عکس هدیه ای نبود که به دوستان و فامیل دور و یا دست کم به کسی که دوستش نمی داریم، داده شود.
-اکثر ایرانی ها حتا اگر مذهبی و متعصب نباشند عکسهای خانوادگیشان را در سالن خانه نصب نمی کنند و به خصوص جایگاه برخی عکسها فقط در اتاق خواب و یا روی میز توالت خانمهاست. برخی از این عکسها در آلبومهای جداگانه هستند که هر دوست و آشنایی موفق به دینشان نمی شود.
-به طور معمول هر کسی را به مهمانی هایمان دعوت نمی کنیم و یا توسط هر کسی به مهمانی دعوت نمی شویم و اگر دعوت شویم، به هر مهمانی نمی رویم.ترجیح می دهیم کسانی که بیشتر دوستشان داریم و یا مورد اعتمادمان هستند به مهمانیمان بیایند و یا مهمانشان باشیم و یا چنین افرادی واسطه بین ما و میزبان و میهمان دورتری هشتند.
این موارد و بسیاری موارد مشابه که به گونه ای جزء خصوصی ها و یا حریم خصوصی زندگی ایرانی است این روزها مثل خیلی ویژگیهای دیگر زندگیمان سرشار از تضاد و تناقض شده اند.در کشوری زندگی می کنیم که یکی از جذابترین موضوعات جستجو شده تصاویری از مهمانی های خصوصی بازیگران است و هنوز عکس بازیگران زن ایرانی بدون حجاب بسیار طرفدار دارد.
اما با گردشی کوتاه در صفحه های فیس بوک ایرانی عکسهای زیادی با لباسهای متنوع از دختران ایرانی می بینیم. وارد مهمانی ها و پارتی های کسانی می شویم که حتا با واسطه نمی شناسیم،عکسهای عاشقانه و رومانتیک همکار یا همکلاسیمان را می بینیم و حتا می توانیم این عکسها را برای خودمان ذخیره کنیم و نگه داریم!
در صفحه های فیس بوک ایرانی که می چرخی به نظر می رسد این آدمها هیچ خصوصی در زندگی شان ندارند.چه حریم خصوصی و چه زندگی خصوصی. پیش از این و در دوره ای که یاهو سیصدوشصت پرطرفدار بود، می شد روند شکل گیری،اوج، قهر بودن، فراز و فرودها و پایان برخی رابطه ها را به خوبی از روی کامنتها،وبلاگها و بلاستها دریافت. اکثر اعضای شبکه های اجتماعی در ایران اصرار دارند نه تنها تصاویری از خود در شرایط غیر عمومی و مهمانی های خصوصی را به نمایش درآورند، بلکه ابراز عشق ها و علاقه شان و نوع رابطه عاطفیشان حتمن برای دیگران آشکار و غیرقابل انکار باشد.
در حالیکه این روزها از بین رفتن حریم خصوصی افراد به دلیل حضور تکنولوژی و کنترل های دولتی یک موضوع آزاردهنده است، ایرانی ها شبکه های اجتماعی و اینترنت را فضای امنی مثل خانه خود می انگارند و هر نوع اطلاعات و تصاویری شخصی شان را در چنین فضاهایی منتشر می کنند.
برایم سوال شده این تمایل بیش از حد ایرانی ها به دیده شدن یا بهتر بگویم به نمایش درآمدن و حتا دید زده شدن و پاییده شدن از کجا ناشی می شود؟ آیا دلیل این موضوع را هم مثل بیشتر دیگر ایرادهایمان باید به دولت و محدودیت های فرهنگی و اجتماعی نسبت دهیم یا کمبودهای دیگری آنرا باعث می شود؟