دو هفته درگیر دندانی بودم که ماجرایش و دردش به دلایلی خیلی طولانی شد. یکی از شیرین ترین قسمتهای زندگی زنان این است که وقتی با چهره ای درهم و خسته درخیابان قدم می زنند بدون شک آقایانی پیدا می شوند که احوالشان را بپرسند و نگرانی خود را از این بدحالی ابراز کنند.متاسفانه ما زنها، همیشه تاریخ قدرنشناس بوده ایم و به همین دلیل در طول این دوهفته یکی دوبار که با خستگی کار روزانه و درد تمام نشدنی دندان به خانه برمی گشتم، وقتی مردی سعی در احوالپرسی داشت طاقتم طاق و فریادم بلند می شد.
هفته پیش مرخصی گرفتم تا برای چندمین بار به دندانپزشکی بروم. پایین تر از پل سیدخندان راننده های خطی رسالت، با یک متلک رکیک بدرقه ام کردند. چون سه نفر بودند و متوجه نشدم گوینده کدام یکی بود، نمی دانستم کیفم را باید توی صورت چه کسی بکوبم؟! شکر خدا کانکس نیروی انتظامی همان نزدیکی بود.
اگر دقت کرده باشید مدتی است سر همه چهارراه ها و در همه میادین این کانکس ها قرار گرفته اند تا ما درمورد تامین امنیت مان توسط پلیس ذره ای شک نکنیم. به کانکس زیر پل رفتم و موضوع را به مامور آنجا گفتم. مامور پلیس مرا مامور کرد که به راننده ها بگویم به کانکس بروند! البته که راننده ها با حرف من از جایشان تکان نخوردند و یکی از خودروها هم تا برگردم مسافر گرفته و رفته بود. دوباره به کانکس برگشتم تا شماره پلاک هایی را که یادداشت کرده بودم به آقای پلیس بدهم.
ایشان حین یادداشت شماره پلاک ها درباره مدرک من، محل کار من، محل زندگی من، و اینکه بچه کجا هستم سوال فرمودند و در آخر هم شماره تلفنم را خواستند تا کنار شماره پلاک ها بنویسم! طبیعتا به همه سوال ها جواب سربالا دادم و آخری را به روی خودم نیاوردم و از این مامور زحمتکش و دلسوز خواهش کردم دست کم تذکری به آن راننده ها بدهد.
موقع برگشتن از سمت دیگر خیابان گذشتم تا مضحکه آن راننده ها نشوم و از این به بعد هم تا مدتی حواسم باشد از آن طرف ها نگذرم. با خودم فکر کردم احتمالن آقای مامور پلیس اگر با راننده ها صحبت کند از آنها می پرسد به آن دختر چه گفتید و بعد می گوید: من بودم این طور می گفتم و آن طور می گفتم و با هم متلک هایی را که می شد به من و بقیه دختران رهگذر گفت مرور می کنند. یا شاید به آنها بگوید بهتر بود به این دختر پیشنهاد دوستی می دادید یا مثلا شماره تلفنش را می خواستید. یا اگر مسیرش به خط شما می خورد، سوارش می کردید و در طول راه مسیر را عوض می کردید و هرجا می خواستید می رفتید.
با خودم فکر کردم چرا توهم برداشتی که نیروی انتظامی وظیفه تامین امنیت جامعه را دارد؟ با خودم فکر کردم برو خدا رو شکر کن که این مامور به حجابت گیر نداد که خانم خودت مقصری، این شال قرمزی که تو پوشیده ای توجه همه را حلب می کند. اگر ایراد از شما زن ها نبود ما طرح مبارزه با بدحجابی اجرا نمی کردیم. با خودم فکر کردم در لجن زاری زندگی می کنیم که به همه چیزش عادت کرده ایم.ء
هفته پیش مرخصی گرفتم تا برای چندمین بار به دندانپزشکی بروم. پایین تر از پل سیدخندان راننده های خطی رسالت، با یک متلک رکیک بدرقه ام کردند. چون سه نفر بودند و متوجه نشدم گوینده کدام یکی بود، نمی دانستم کیفم را باید توی صورت چه کسی بکوبم؟! شکر خدا کانکس نیروی انتظامی همان نزدیکی بود.
اگر دقت کرده باشید مدتی است سر همه چهارراه ها و در همه میادین این کانکس ها قرار گرفته اند تا ما درمورد تامین امنیت مان توسط پلیس ذره ای شک نکنیم. به کانکس زیر پل رفتم و موضوع را به مامور آنجا گفتم. مامور پلیس مرا مامور کرد که به راننده ها بگویم به کانکس بروند! البته که راننده ها با حرف من از جایشان تکان نخوردند و یکی از خودروها هم تا برگردم مسافر گرفته و رفته بود. دوباره به کانکس برگشتم تا شماره پلاک هایی را که یادداشت کرده بودم به آقای پلیس بدهم.
ایشان حین یادداشت شماره پلاک ها درباره مدرک من، محل کار من، محل زندگی من، و اینکه بچه کجا هستم سوال فرمودند و در آخر هم شماره تلفنم را خواستند تا کنار شماره پلاک ها بنویسم! طبیعتا به همه سوال ها جواب سربالا دادم و آخری را به روی خودم نیاوردم و از این مامور زحمتکش و دلسوز خواهش کردم دست کم تذکری به آن راننده ها بدهد.
موقع برگشتن از سمت دیگر خیابان گذشتم تا مضحکه آن راننده ها نشوم و از این به بعد هم تا مدتی حواسم باشد از آن طرف ها نگذرم. با خودم فکر کردم احتمالن آقای مامور پلیس اگر با راننده ها صحبت کند از آنها می پرسد به آن دختر چه گفتید و بعد می گوید: من بودم این طور می گفتم و آن طور می گفتم و با هم متلک هایی را که می شد به من و بقیه دختران رهگذر گفت مرور می کنند. یا شاید به آنها بگوید بهتر بود به این دختر پیشنهاد دوستی می دادید یا مثلا شماره تلفنش را می خواستید. یا اگر مسیرش به خط شما می خورد، سوارش می کردید و در طول راه مسیر را عوض می کردید و هرجا می خواستید می رفتید.
با خودم فکر کردم چرا توهم برداشتی که نیروی انتظامی وظیفه تامین امنیت جامعه را دارد؟ با خودم فکر کردم برو خدا رو شکر کن که این مامور به حجابت گیر نداد که خانم خودت مقصری، این شال قرمزی که تو پوشیده ای توجه همه را حلب می کند. اگر ایراد از شما زن ها نبود ما طرح مبارزه با بدحجابی اجرا نمی کردیم. با خودم فکر کردم در لجن زاری زندگی می کنیم که به همه چیزش عادت کرده ایم.ء