Monday, May 17, 2010

از ماست که بر ماست

چند روزی است که حرف های بهمن فرمان آرا درباره عکاسان رسانه ای بحث داغ محافل عکاسی شده است. متن توهین آمیز "فرمان آرا " آنقدر ضعیف و احساسی بود که حتی شک کنی نوشته کارگردانی است که دست کم دو سه فیلم خوب ساخته است. وقتی متنی با ویژگی های فوق، به قلم کسی با سن و سال و سابقه فرمان آرا باشد، نویسنده بیش و پیش از هر کسی با این متن به خودش توهین کرده و شان و جایگاه هنری خودش را نشانه رفته است. با این همه نامه اعتراض آمیز و جوابیه دوستان و همکاران عکاس را امضا نکردم و این نامه را محترمانه نمی دانم.
هر چند می دانم بسیاری از دوستان با این متن مخالف خواهند بود ،ولی شاید الان بهترین فرصت باشد که تلنگری به خود بزنیم و کمی هم متوجه اشتباهات خودمان باشیم.

در طول مدت دوازده سالی که عکاسی می کنم تنها دو یا سه تشییع جنازه را عکاسی کرده ام. دو مورد سیاسی بوده اند که هیچ، یکی تشییع کاوه گلستان بوده و آخرین مورد رسول ملاقلی پور. اتفاقن پس از دیدن عکسهایم از مراسم تشییع ملاقلی پور از خودم پرسیدم در این مراسم دنبال چه بوده ام؟ به جز عکاسی از چند چهره معروف چه چیزی را ثبت کرده ام؟ جوابم برای خودم هیچ بود. و تصمیم گرفتم دیگر در چنین برنامه هایی شرکت نکنم مگرآنکه جایی عکس را از من بخواهد.

تعدادی از دوستانی که در چنین برنامه هایی عکاسی می کنند، باید حضور داشته باشند و عکس را به رسانه شان تحویل بدهند ولی سوالم از بقیه دوستان این است که در چنین برنامه هایی دنبال چه چیزی هستیم؟ هیچ دقت کرده اید به تلاشمان برای عکاسی از مثلا سوپراستارهای سینما و تلوزیون؟ خیلی از این بازیگران حتی استار هم نیستند تا چه رسد به سوپراستار که به لطف روزنامه نگاران به چنین صفاتی شناخته می شوند.

چرا گاهی ما عکاسان به گونه ای رفتار می کنیم ،انگار جایگاه شغلیمان کمتر از کسانی است که از آنها عکس می گیریم؟ تعجب می کنم وقتی در مراسم سخنرانی افرادی که حتا شهرت سیاسی و هنری ندارند، برخی دوستان عکاس با موتوردرایو عکاسی می کنند و آن فرد را متوهم خودش می کنند. تعجب می کنم از این همه تلاش برای عکاسی از فلان آقا و خانم بازیگر درجه چندم سینما و تلوزیون و یا حتا درجه اولش. عکاسی از اشک و آه و ناله بازیگران و استارها و سوپراستارها کار فوتوژورنالیست هاست یا پاپاراتزی ها؟ و عکاسی از زندگی مردم و درگیری های خیابانی کار من و شماست و یا خود مردم؟

اول این نامه و جوابیه مانیفست کاوه گلستان نوشته شده است: من می‌خواهم صحنه‌هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه‌دار کند و به خطر بیندازد. می‌توانی نگاه نکنی، می‌توانی خاموش کنی، می‌توانی هویت خودرا پنهان کنی، مثل قاتل‌ها، اما نمی‌توانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ کس نمی‌تواند.

عکس هایی که این روزها می گیریم کدام سیلی را به کدام صورت می زند؟ صورت های بزک کرده بازیگران، لبخندها و دستان اشاره گر سیاستمداران و مسئولین کدام حقیقت را بیان می کند؟ عکاسی از افتتاحیه ها و اختتامیه ها و نمایشگاه ها و دیگر برنامه های رسمی چطور؟ چند ماهی حقیقت در خیابان های این شهر خودش را فریاد می زد، من و شما کجا بودیم؟

گفته اید: ما ثبت‌کنندگان حقیقتیم و در این راه از دشنام، آزار و حتی مرگ هراسی نداریم. چنانکه این را بارها و بارها اثبات کرده‌ایم. نگاهی به تاریخ بیاندازید تا نام درخشان هم‌صنفان ما را ببینید که در راه ثبت حقیقت کشته شدند: کاوه گلستان، جان‌بزرگی، ابوطالب امام، کاظم اخوان، علیرضا برادران، حسن قریب و …

ولی ندیدم جایی هیچ کدام از ما درباره شکسته شدن دوربین ها و دست ها و کتک خوردن عکاسان در خیابان اعتراضی کند. ما از مرگ و آزار هراس نداریم؟ پس چند ماه اخیر کجا بودیم؟ چرا هیچ کدام به حق مسلم شغلیمان که از ما سلب شده بود اعتراض نکردیم؟ چرا در تمام مدتی که دوستانمان به جرم انجام وظیفه شغلیشان مجازات می شدند،همچنان برنامه های آفیش شده را پوشش می دادیم؟

کاوه گلستان، جان بزرگی؛ اخوان، امام و... برای حرفه شان جان دادند ولی ما حتا حاضر نشدیم یکی از برنامه های آفیش شده را تحریم کنیم و حق و حقوق خودمان را بخواهیم و از دوستان آسیب دیده مان دفاع کنیم. گفته اید: قصد ما دفاع از خودمان نیست که اساسا اتهامی نداریم! ما از حرفه‌ای دفاع می‌کنیم که شما و بسیاری از هم‌کیشانتان به آن به دیده احترام نمی‌نگرید.

حواسمان هست در چندماه اخیر دوربین و عکس و عکاسی جرم است؟ حواسمان هست به خاطر شغلمان در خطر اتهام به همکاری با بیگانه و جاسوسی هستیم؟ چرا نگران این موضوع نشده ایم و اینقدر راحت با آن کنار آمده ایم؟

راستی از کاوه گلستان نام بردید، هم دوره و دوست بهمن جلالی. بهمن جلالی را می شناسید؟ همین چهار ماه پیش جامعه عکاسی ایران از وجود پرثمرش بی بهره شد. این همه عکاس که در مراسم تشییع جنازه هنرمندان سینما شرکت می کنند، کجا بودند؟ چرا وظیفه خود نداستند یکی از بزرگان عکاسی ایران را بدرقه کنند؟ چرا آن تعداد کمی که شرکت کرده بودند حتا یک دقیقه دوربینشان را به احترام این استاد بزرگ زمین نگذاشتند؟

دوستان عزیز پیش از آنکه از دیگران توقع احترام داشته باشیم باید خود، شان و جایگاه خود را بشناسیم و ارج نهیم. وقتی خودمان برای حرفه و دوربین و نگاهمان ارزش قایل نباشیم، دیگران هم به آن وقعی نمی نهند. وقتی در مصرف شاتر دوربینمان برای هر چیز و هر موضوع و هر کسی ولخرجی می کنیم، آنجا که باید شاتر بزنیم دوربینمان از کار می افتد.

راستی هیچ دقت کرده اید که پاراگراف آخر نوشته شما با نوشته "فرمان آرا" هیچ فرقی ندارد و به همان اندازه توهین آمیز است؟
.
متن نوشته فرمان آرا
متن نامه عکاسان

14 comments:

  1. من که نامه بهمن فرمان آرا رو نخوندم. اما نوشته تو خیلی منطقی بود

    ReplyDelete
  2. نامه و جوابیه را لینک داده ام

    ReplyDelete
  3. سلام

    خوب نوشتی

    البته آقای فرمان آرا کمی حق دارند که از شلوغی و ازدحام عصبی شوند ولی حق توهین به خبرنگاران را ندارند چون طبیعت چنین مراسمی همین است

    بعضی از عکاسان حرفه عکاسی را به لجن می کشند، مثل خیلی از وکلا که علم حقوق و حرفه مقدس وکالت را خراب می کنند. ولی این دلیل نمی شود که همه را به یک چشم دید و به همه توهین کرد

    ReplyDelete
  4. راستی یه چیز جالب:
    خود آقای فرمان آرا در فیلم بوی کافور عطر یاس نقش کرکسی را بازی می کند که در حال ساختن فیلمی از مراسم خاک سپاری در ایران است

    ReplyDelete
  5. fogholaade bood!
    lezzat bordam

    ReplyDelete
  6. نوشته فرمان ارا رو خوندم اعتراضی بود به رعایت نکردن حریم خصوصی اعتراضی که بجا به نظر میرسه
    متن عکاسان هم بیشتر احساسی و حماسی بود تا یک حرف جدی
    متن شما واقعیت پشت پرده

    ReplyDelete
  7. سلام
    .
    گل گفتي زهره اي ول
    قبل از خوندن متن تو رفتم متن عكسان و همچنين نوشته ي فرمان آرا رو خوندم. مي خواستم پاي نامه شون با عرض معذرت يه تف بندازمو كلي بهشون فحش بدم
    كجا بودن آقايون و خانوماي غيرتي وقتي...؛
    اينا موقعي كه همه چي تموم شدو آبا از آسياب افتاد پيداشون ميشه
    همون بهتر دورو بر مرده شور خونه بپرند

    ReplyDelete
  8. با اینکه نامه عکاسان خیلی احساسی تر بود ولی از متن شما بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتم

    ReplyDelete
  9. اوووووووووووو چه خبره!!! بذار هر كي هر چي دلش ميخواد بگه..آزادي يعني همين ديگه..معلوم نيست تا كي بايد تست دموكراسي بديم..باز يكي پيدا شد يه چيزي نوشت همه حمله بنده خدا فرمان آرا م يه آدمه ديگه نه!لابدازش يا كم عكس گرفتن يازياد اونم قاطي كرده ميدوني چند سالشه بنده خدا
    هيچ ترتيبي و آدابي مجوي..هر چه مي خواهد دل تنگت بگوي

    ReplyDelete
  10. آفرین زهره ی عزیز! خوب گفتی! خوب نوشتی

    ReplyDelete
  11. khoob neveshti zohre, be nazaram bishtar benivis ta akkasi :D

    ReplyDelete
  12. کاش اینو جایی عمومی تر منتشر می کردی زهره جان

    ReplyDelete