Wednesday, September 2, 2009

حسرت عکس هایی که نگرفتم

نیروهای ضد شورش کنار پیاده رو ردیف نشسته اند و سپرهایشان روبرویشان قرار دارد، خستگی از چهره هایشان می بارد
Not Click
کودکی سعی دارد به یکی از نیروهای ضد شورش فال بفروشد، کادر عمودی بسته سه نفره شان
Not Click
میدان هفت تیر مملو از جمعیت است، تشخیص نیروهای لباس شخصی ومردم از راه دورممکن نیست؛ همه ماسک زده اند، میدان یکپارچه ماسک است
Not Click
Not Click
Not Click
دو گزینه اول فرم انتخاب رشته ام عکاسی بود و شک نداشتم می خواهم عکاس خبری شوم . بعد از ورود به دانشگاه، بیشتر در تصمیمم مطمئن شدم چون نه از عکاسی طبیعت لذت می بردم و نه از عکاسی معماری؛ و نه طاقت و حوصله ماندن در آتلیه و سرو کله زدن با شاخه های نور و سه پایه را داشتم.
اولین تجربه های عکاسی خبری واقعیم در شلوغی های پس از هجد/ه تیر به دست آمد و پس از آن در برخی تجمع های دانشجویی پیگیری شد. هر چند در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی مدتی را با روزنامه های سیاسی همکاری کردم و حتی به سفرهای استانی ریاست جمهوری رفتم؛ اما اصرار دارم که برنامه های رسمی و آفیش شده را جزء تجربه های عکاسی خبری به حساب نیاورم. پرتره گرفتن از سیاستمداران و ورزشکاران و هنرمندان و... و عکاسی در مجلس و دیدارهای خاص و جشنواره ها و... را می توان عکاسی مطبوعاتی یا رسانه دانست، ولی برای من تعریف عکاسی خبری یا فوتوژورنالیسم چیز دیگری است. شاید بتوانم این تعریف خودم را از جایگاه امروز خبر در رسانه نتیجه گیری کنم. تا پیش از فراگیری اینترنت و ماهواره، رسانه قوی آن بود که زودتر از بقیه خبر را ارسال می کرد و این روزها رسانه ای موفق است که در لحظه، در محل وقوع خبر حضور داشته باشد و گزارش لحظه به لحظه ارسال کند.
با این وصف حتی حضور من ِ عکاس پس از زلزله، آتش سوزی، ریزش، انفجار و یا هر اتفاق دیگری؛ ثبت ِ پس از ماجراست و نه خود ماجرا. درست که در متن خبر بودن در چنین مواردی تقریبا غیر ممکن و بیشتر از روی شانس است، اما به هر حال ما همیشه پس از وقوع، در محل حاضر می شویم.
و اما اینکه زاده آسیایی و جبر جغرافیایی و اینکه زاده ایرانی و جبر قانون و بی قانونی ... حتی پس از وقوع بسیاری حوادث هم عکاس و خبرنگار اجازه حضور ندارند. شاهد مثال: سقوط هواپیمای سی یکصد و سی و البته و صد البته وقایع اخیر پس از انتخابات خردادماه
اتفاقاتی که روز سی ام خرداد و برخی روزهای پس از آن افتاد آنقدر برای عکاسان خبری مهم بود که من ِ نوعی تا همیشه در حسرت تصاویری باشم که نتوانستم ثبت کنم. آخرین روزی که ما اجازه عکاسی داشتیم بیست و هشتم خرداد بود. سی ام خرداد عده ای که توانسته بودند در محل مناسب باشند، از روی پشت بامها یا از داخل پنجره ها عکاسی کرده بودند و پس از آن دوربین های حرفه ای از ثبت هر تصویری بازماندند. این همه اصرار بر عدم حضور عکاسان حرفه ای برای جلوگیری از انتشار تصویر و خبر عملا به نتیجه نرسید. آشکار بود که با این همه موبایل دوربین دار و هندی کم و دوربینهای خانگی دیجیتال به نتیجه نمی رسد. به جز روز بیست و پنجم خرداد، هر تصویری از کشته ها منتشر شد به وسیله دوربین های غیر حرفه ای ثبت شده بود. با این همه در این گیرو دار دو عکاس با سابقه و چند عکاس کم سابقه به جرم عکاسی و جاسوسی و همکاری با بیگانگان! دستگیر شدند.
واقعا نمی توانم دلیل اصلی چنین برخوردهایی را در عصر تکنولوژی بفهمم. آیا مسولینی که مانع کار ما می شوند متوجه نقش پررنگ دوربین های خانگی و موبایل در زندگی روزمره مردم دنیا نیستند؟ این نقش آنقدر مهم است که برخی خبرگزاری های بزرگ بخشی از اخبار و تصاویر خود را به دوربین های غیرحرفه ای اختصاص داده اند. آیا حضور عکاسان حرفه ای و ثبت تصویر توسط آنها اثری بر نوع رفتاری تجمع کننده ها داشت و مثلا آنها را ترغیب و تشویق به حضور می کرد؟ آیا عدم حضور عکاسان حرفه ای در اتفاقات اخیر، مانع از انتشار اخبار و تصاویر آنها شد؟ آیا غیر از این بود که مهمترین فیلم ها و تصاویر این مدت توسط دوربین های خانگی و موبایل تهیه شده بود؟
همه این ها در حالی است که در تمام دنیا در جنگ ها و شورش ها و درگیری ها و... عکاسان کنار سربازان و یا پلیس هستند. حتی سال پنجاه و هفت و در انقلاب ایران هم عکاسان چنین موقعیتی داشتند. حال آنکه این روزها نه تنها پلیس بلکه تجمع کننده گان هم خیلی اوقات مانع کار عکاسان می شوند.
روزهایی که گذشت حسرت تمام عکس هایی را که نگرفتم برایم به جا گذاشت. بی شک اتفاقاتی که رخ داد مهمترین حادثه خبری و تصویری ایران پس از جنگ بود،اما من و امثال من از ثبت آن محروم ماندیم تا نه تنها برابر آینده و تاریخ این کشور مسول و دست خالی بمانیم بلکه این حسرت تا سالها برای خودمان هم بماند. از سوی دیگر در تعجب ماندم از اینکه عکاس بودن هم جرمی شده در حد جاسوسی و همین دوربین معمولی که با آن برنامه های رسمی دولت نیز عکاسی می شوند، و اینترنت پرسرعت که هر کسی می تواند داشته باشد، ابزار جرم و جاسوسی! عکاس است. من علیرغم عکس هایی که نگرفتم تاکید می کنم: عکاسی کردن محبوبترین کار زندگی من، تفریحم و شغل من است.
من اعتراف می کنم که عکاسم نه جاسوس

لینک تعداد از عکسهایم از پروژه نیمه کار انتخابات


9 comments:

  1. سلام

    بنده هم موافقم.
    چه تناسبي است ميان فوتوژورناليسم و ده‌ها عکسي که از سر يک سياستمدار نشسته بر صندلي گرفته مي‌شه؟


    شايد اعمال محدوديتهايي که نمونه‌هاش رو ديديم خبرنگاري رو در ايران و کشورهايي مثل ايران وارد عرصه جديدي کنه

    عکسهايي که گرفتين تحسين‌برانگيزن

    ReplyDelete
  2. زهره! روزگار مستند داره میشه...نه حرفه ای اما آماتور...مهم مستند شدنه نه؟ مهم اینه که دیگه نمیشه به راحتی فراموش کرد...همه یه چیزایی خونه داریم واسه نشون دادن...واسه امتقال به بچه هایی که هنوز نیومدن...روزگار ثبت میشه...و این جذابه و عجیب و بی بازگشت
    اما فقط ثبت تو کادرهای بسته کافی نیست...مستن ها باید از لای نوشته ها و عکسا و گفتگو ها به یادها برن
    .
    .
    فتوبلاگتو فیلتر کردن...دیشب نتونستم برم...حس بدی بود
    .
    .
    .

    ReplyDelete
  3. آقای شاهنده صفحه اصلی فوتوبلاگ گاهی مشکل پیدا می کنه
    اگر با لینک اصلی
    www.photoblog.com/zohrepix
    وارد بشین می تونین عکس ها رو ببینین

    ReplyDelete
  4. سلام
    .
    گاهی اوقات اتفاقاتی می افتد که نمی توان شرحش را در ده ها صفحه گنجاند. و گاهی زبان قاصر می شود از شرح ماوقع، و تصویر سازی با جملات غیر ممکن. این جاست که می گویی کاش میشد آنچه را که دیده ام نشان دهم... نمی دانم چقدر با من موافقی که این روز ها و با گذشت زمان فتوژورنالیسم به یک شغل نه کم اهمیت که به شغلی تبدیل شده/ می شود که همه با پیشرفت دوربین های عکاسی از عهده اش بر می آیند. شاید من نوعی در روزنامه ای یا هر جای دیگری که کار مطبوعاتی انجام می دهد مشغول نباشم اما با یک دوربین حرفه ای می توانم عکس هایی نه چندان منطبق بر اصول آکادمیک عکاسی بگیرم که انتشارش خبر ساز باشد. اما آنچه که یک نفر حرفه ای مانند زهره را از من آماتور متمایز می کند دید عمیق و هنری اوست. شاید حتا در پر التهاب ترین لحظه ها هم که هر آن احتمال دارد اتفاقی برای عکاس بیافتد، او بی توجه به اطراف تنها در فکر این است که عکس چیزی که همه می بینند نباشد، واین همان دید عمیقی ست که من از آن بی بهره ام...؛ الان که فکر می کنم می بینم تاثیر عکس هایی که دیده ام کمتر از تاثیر متن ها و کتاب هایی که خوانده ام نیست. شاید عکس و مفهوم مورد نظرش را هیچوقت فراموش نکنم اما ده ها اتفاق مهم تاریخی ی بدون تصویر را به یاد نمی آورم... کار سختی داری زهره، نه اینکه بگویم امروز کارت سخت شده، از وقتی دوربین اختراع شده، عکاسی، آن هم از نوع خبری اش کار سختی بوده. همیشه آرزو می کنم که یکی از موفق ترین ها باشی. مواظبت هم باشی که تحمل شنیدن خبر بد را نداریم، از غم و غصه می میریم به خدا

    ReplyDelete
  5. علاوه بر اینکه با بالایی موافقم
    یه چیز دیگه اینکه اگه حتی مردم نمیذارن عکس بگیرید از همون ترس معروف شناسایی شدن واین حرفهاست
    توی شرایطی که به خاطر یک روز شرکت در انتخابات ممکنه جانتو از دست بدی یادر بهترین شرایط از تحصیل محروم بشی
    من معمولن عکساتو خیلی دوست دارم
    و مهمتر اینکه
    ما هم در حسرت عکسهایی که نگرفتی هسته ایم

    ReplyDelete
  6. رفتتم عکسای هجده تیر رو دیدم
    .
    خوشحال شدم
    چقدر ما اگاه تر شدیم
    چقدر پر شور تر
    چقدر منسجم تر شدیم
    و طرف مقابل حقیرتر

    ReplyDelete
  7. حسرت ها زیادن.
    امیدوارم زیادتر نشن

    ReplyDelete
  8. چقدر از این دست اعتراف های تکون دهنده داریم برای هم بکنیم زهره جان ... تو عکاسی نه جاسوس .. ما مردمیم نه اوباش
    ...
    دل دل ِ به واژه سپردن عکس هایی که نگرفتی
    بی نظیر بود
    ...
    خوش به حالمون که انقدر حسرت هامون بزرگند

    ReplyDelete